FFS

FFS

FDFD

 

 

همسفر با نور

وقتی نرفته ای و تعریفش را از دیگران می شنوی، مات می مانی که این کدام سرزمین است که این گونه می تواند عده ای را مجذوب کند! مگر جز بیابان و خاک آنجا چیز دیگری هم پیدا می شود؟ هر چند ته دلت را که خوب جستجو کنی تو هم با اینکه نرفته ای اما احساس غریبی به آنجا داری، انگار سرزمین آبا و اجدادت بوده که سال ها ازآن دور بوده ای و حالا با کاروانی از نور فرصت بازگشت را به تو داده اند. انگار این حس بیگانگی همیشگی که آزارت می دهد و عصر جمعه به اوجش می رسد به دلیل همین دور بودن از خاکی است که از آن سرشته ای.

 شاید همین شوق است که مجبورت می کند به هر دری بزنی تا راهی این سفر شوی. اگر بار اول است، خوش آمدی! تعریف این جا در یک جمله، سرزمین نور است!

 فارغ از کلیشه هایی که همیشه شنیده ای، اینجا جای جنون بازی جوان مردانی است که غرق شده بودند در عشقی نا متناهی، اگر متناهی به نامتناهی متصل شود دیگر چه برایش می ماند جز جنون؟ پس خرده ای نمی توان گرفت بر این مردان. خودتان می آیید و درک می کنید ذره ای از این بی خود شدن را.

 خواهید شنید با گوش جانتان مژده ی انا فتحنا را از زبان خود جبرئیل در فتح المبین، در هویزه اگر خوب دقت کنید صدای شنی های تانک را می شنوید، در دوردست طلایه ای اگر چشم بدوزید هنوز هم مشتاقانی را می بینید که به رسم والسابقون السابقون برای گذر از سه راهی شهادت از هم پیشی میگیرند! اما در شلمچه نه می بینی و نه می شنوی، تنها استشمام می کنی شمیم یاس گونه ی عطری را به سینه ات. در معراج آن قدر همه چیز عینی است و مشهود که نیازی به دقت نیست. در خرمشهر که هنوز هم مثل جانبازان جای تیر و ترکش بر بدن زخمی شهر باقی ست، در همه جا فکه، دهلاویه، چزابه و در دوکوهه، دوکوهه ای که سرمایش مثل گرمای باقی مناطق استخوان سوز است و دو در بزرگ و کوچک حسینه ی تخریبش مردانگی را مشخص می کند آنجا مرگ را می بینی خفته در گورهای آماده ی مردان جنگ.

 دیگر نمی گویم ! که باید بروید و خود ببینید. ببینید بازی باد را با پرچم های رنگ به رنگ مناطق و درک کنید بازی این پرچم ها را با دل هایتان! دیگر نوازش نسیم آنجا بر گونه هایتان گفتی نیست و در نوشته نمی آید. تنها چیزی که می توان گفت شرح شوق پیش از رفتن است و داستان دلتنگی پس از بازگشتن و انتظار دو باره دیدن. دوباره بوییدن بوی خاک عجیبی که سرتاپای این مناطق را انباشته و رنگی خاکی که حتی در سبزترین مناطق هم غالب است و نرمی شن های روانی که حتی هنگام عبور پاهای برهنه ی زائران بر آسفالت،آن را نوازش می دهد.

 آنجا تنها تانک نیم سوخته نمیبینید، پیکرهایی نیم سوخته نیز گوشه گوشه ی این سرزمین در یادواره ای یا مسجدی کوچک چشم به راه زائران و دل های آنانند. چشم به راه عهدی که بهایش خون بود. چشم به راه آگاهی و بصیرت چشم به راه علمداران عمار صفت. چشم به راه کسانی که آمده اند گناهانشان را به باد مطهرکننده ی سرزمین نور بسپارند که انصار الحسین توانایی یطهرکم تطهیرا را دارند. ما نیز چشم به راهیم چشم به راه و منتظر تا از آنان که به شهود رسیده اند رنگ چشم محبوب را بپرسیم و بنشیم تا برایمان شرح دهند صوت قرآن او را.

 برویم در سرزمینی که دختر پیامبر سر فرزندانش را به هنگام عروج به دامن گرفته، که اگر حاصل تمام عمرمان همین تنفس در هوایی باشد که سیدالشهدا به دیدار یارانش می رفته کافیست. می رویم به زیارت امام حاضر که تمام مردان بی ادعای خفته در این خاک سربازان او بودند پس چگونه ممکن است این فرمانده سربازانش را به دست فراموشی سپرده و مکرراً به دیدارشان نیاید همین بوسیدن جای پای این دیدارها انگیزه ی راهی شدن به این سفر نورانی است.

ما می رویم تا بار دیگر دست وفاداری به بیعت چشمه ی غدیر دهیم. می رویم تا برای نخستین باز در تاریخ بزداییم گرد مظلومیت را از چهره ی همیشه مظلومان تاریخ. می رویم تا بگوییم اگر دندانی شکست و حرمت خانه ای و پهلویی، اگر دستی بسته شد و جگری خونین و انگشتری غارت، اگر زهر و شهادت در سکوت و تنهایی قسمت ثابت عمر خلیفه الله بر زمین بود. دلیلش نبود مردان چزابه و فکه و جزیره ی مجنون است. اگر بودیم به زیر تانک می رفتیم تا پشت درنروید همان گونه که در هویزه رفتیم، اگر بودیم دست را از بازو می دادیم تا دستتان به ریسمان نرود همان گونه که چون خرازی دادیم، اگر بودیم شوکران را اروند اروند می نوشیدیم تا جام زهر از دست ستمگران نگیرید ، همانگونه که در فاو نوشیدیم، اگر بودیم درون قبر می رففتیم تا درون گودال نروید همانگونه که در دوکوهه رفتیم، اگر بودیم جان می دادیم، قطعه قطعه می شدیم تا خم به ابروی شما نیاید همان گونه که در پشت خاکریزها دادیم و شدیم. پس ای آقای غریب و حاضر، بیا که ما هنوز همانیم و جان بر دستهایمان گرفتیم تا گلباران قدم هایتان کنیم،  ما آمده ایم تا بگوییم هنوز بر آن عهد استواریم و فراموش نکرده ایم دلیل این جانبازی ها را بیا ای تک سوار غربت نشین، بیا و پایان ببخش به این دوری و صبوری. بیا که ما مردان مؤمن و صادق و منتظریم،هنوز همانیم و عقیده هایمان را تبدیل نکرده ایم:

از ميان مؤمنان مردانى‏اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين] انتظارند و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند (احزاب / 23)

 

 

 




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: FSDF ׀ تاریخ: سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , 15rand.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com